زندگی جدید من

اینجا از خاطرات روزهای زندگی در کنار همسرم می نویسم و تمام چیزهایی که دوست دارم و ندارم

زندگی جدید من

اینجا از خاطرات روزهای زندگی در کنار همسرم می نویسم و تمام چیزهایی که دوست دارم و ندارم

روزانه نوشت2

سلام

با همسر مهربونم راجع به وبلاگ و اینکه گاهی دوتایی باهم توش بنویسیم صحبت کردم.

حرفی نداشت یعنی فکر کنم ایده ی بدی نیست حتی اگه دلمون بخواد می تونیم بعضیهاشو رمز دار کنیم.

فعلا که سرش خیلی شلوغه.

دیروز یادم اومد که اصلا اینجا توضیح ندادم که ما چند ماهه که باهم ازدواج کردیم. ما دقیقا روز 13 شهریور 90 به هم محرم شدیم و روز 8 مهر مجلسمون بود. هنوز خیلی از خصوصیات هم رو تازه داریم می شناسیم.

راستی دارم ی شالگردن کوچولو می بافم. تازه از مامان یاد گرفتم. صبح به همسر مهربونم گفتم که اینو برای پسرمون می بافم ولی اون گفت شایدم برای دخترمون. برام این عکس العملش جالب بود. نمیدونم چرا فکر می کردم اگه بگم واسه پسرمونه بیشتر خوشحال میشه!

اما اون همیشه میگه که فقط سالم بودن بچه براش مهمه!

هرچند الان حرف زدن راجع به این موضوع هم خیلی زوده! آخه ما هنوز خونه ای نداریم که بخوایم به فکر این چیزا باشیم.

برای خونه مون خیلی فکرا دارم. همش تو این فکرم که اولا چطور صاحبش بشیم و ثانیا اگه خونه دار شدیم چطوری وسایلمو توش بچینم. از الان ذوق دارم. هر روز دعا میکنم که زودتر همه چیز جور بشه!

هنوز درد پام بهتر نشده واسه همین به مهربونم گفتم وقتی رفتی حرم (امروز شیفتشه)برام دعا کن اونم گفت ی دعای دو قبضه ی مخصوص میکنه و کلی سفارشمو میکنه اما راستش حسابی نا امید شدم و فکر نمیکنم حالا حالاها خوب بشه!

تو اولین فرصتی که پیش بیاد باهم میشینیم و ی پست دو نفره ی جانانه میذاریم.

نظرات 4 + ارسال نظر
مسیحا یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:58 ق.ظ http://blog.masiha.ir

زندگیتون برقرار
شادیتون در کنار هم
امیدتون به خدا

خیلی ممنونم مسیحا
واقعا لطف کردی که اومدی!
به پدر سلام برسون زیااااد.
امیدوارم زندگی شما هم هر روز بیشتر از قبل شاد و پایدار باشه!

سیندرلا یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:19 ق.ظ

سلااااااام.به به مبارک باشه خانوم خانوما خونه ی جدیدتون.
میگم عزیزم خسته نباشی تازه بافتن شال گردنو یاد گرفتی؟؟میگم خب حالا کو تا نی نی بیاد واسه همسر میبافتی دیگه.
ایشاا زود ی خونه دار میشین عززیزه دلم.
زیاد از پات هم کار نکش بزار اون میخچه ی بی تربیت زودی خوب شه.
بوووووووووووووووووووس.
خب حالا من چی صدات کنم هاااااان؟زندگی باید صدات کنم؟

سلام
قبلا ها می بافتیم عزیزم اما اون مال خیلی سال پیش بود.
واسه تولد همسر، مامان بافته بود دیگه منم چون اولش بود خواستم دست گرمی باشه و البته کامواش هم زیاد نبود.
این میخچه ها به این زودی ها خوب نمیشه!
راجع به اسم هم فکرشو نکرده بودما! حالا بذار با همسر مشورت کنم بهت خبر میدم گلم
ممنون که اومدی

papary سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ق.ظ http://www.papary.ir

سلام
امیدوارم همیشه روزهای زندگیتون مثل روزهای اول، خوب و خوش باشه

سلام
ممنون عزیزم

سیندرلا چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:05 ق.ظ

پات در چه حاله؟؟

خوفه عزیزم
خیلی بهتره!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد