زندگی جدید من

اینجا از خاطرات روزهای زندگی در کنار همسرم می نویسم و تمام چیزهایی که دوست دارم و ندارم

زندگی جدید من

اینجا از خاطرات روزهای زندگی در کنار همسرم می نویسم و تمام چیزهایی که دوست دارم و ندارم

کار دو شیفت...

دو شب قبل عزیزم گفت که میخواد برای شب تولدم چیزی بگیره اما واقعا دارم دعا میکنم که کاری نکنه آخه همه ی دغدغه ی من شده خرید خونه!

هر دو داریم دو شیفت کار میکنیم اما باز هم...      دلم برای ی خواب طولانی لک زده.

بیخیال از ناله کردن خوشم نمیاد... فقط دعا میکنم که سالم باشیم و بتونیم کار کنیم.

به قول شاعر:

برو کار میکن مگو چیست کار

  که سرمایه ی جاودانی است کار


پ.ن) بله خلاصه اینکه کار کردن عار نیست اما خدا جون، اوس کریم مهربون یکم از اون بسته ی پولای قلمبه بفرست دیگه! فقط بی زحمت تراول باشه!

اوس کریم نوشت: ممنونم که بهمون تن سالم دادی تا کار کنیم و خودمون خرج خودمونو در بیاریم . میدونم تا همینجاش هم هرچیزی جور شده دست خودت بوده! ما رو فراموش نکنی ها!


روزانه نوشت2

سلام

با همسر مهربونم راجع به وبلاگ و اینکه گاهی دوتایی باهم توش بنویسیم صحبت کردم.

حرفی نداشت یعنی فکر کنم ایده ی بدی نیست حتی اگه دلمون بخواد می تونیم بعضیهاشو رمز دار کنیم.

فعلا که سرش خیلی شلوغه.

دیروز یادم اومد که اصلا اینجا توضیح ندادم که ما چند ماهه که باهم ازدواج کردیم. ما دقیقا روز 13 شهریور 90 به هم محرم شدیم و روز 8 مهر مجلسمون بود. هنوز خیلی از خصوصیات هم رو تازه داریم می شناسیم.

راستی دارم ی شالگردن کوچولو می بافم. تازه از مامان یاد گرفتم. صبح به همسر مهربونم گفتم که اینو برای پسرمون می بافم ولی اون گفت شایدم برای دخترمون. برام این عکس العملش جالب بود. نمیدونم چرا فکر می کردم اگه بگم واسه پسرمونه بیشتر خوشحال میشه!

اما اون همیشه میگه که فقط سالم بودن بچه براش مهمه!

هرچند الان حرف زدن راجع به این موضوع هم خیلی زوده! آخه ما هنوز خونه ای نداریم که بخوایم به فکر این چیزا باشیم.

برای خونه مون خیلی فکرا دارم. همش تو این فکرم که اولا چطور صاحبش بشیم و ثانیا اگه خونه دار شدیم چطوری وسایلمو توش بچینم. از الان ذوق دارم. هر روز دعا میکنم که زودتر همه چیز جور بشه!

هنوز درد پام بهتر نشده واسه همین به مهربونم گفتم وقتی رفتی حرم (امروز شیفتشه)برام دعا کن اونم گفت ی دعای دو قبضه ی مخصوص میکنه و کلی سفارشمو میکنه اما راستش حسابی نا امید شدم و فکر نمیکنم حالا حالاها خوب بشه!

تو اولین فرصتی که پیش بیاد باهم میشینیم و ی پست دو نفره ی جانانه میذاریم.

روزانه نوشت1

سلام

این اولین پستی هست که مینویسم.

امیدوارم زود از نوشتن مایوس نشم.

اینجا قراره از روزها و زوایای جدید که در زندگی من ایجاد شده و از چیزهای جدید که این روزها میبینم و یاد می گیرم بنویسم .

شاید خاطرات یا اتفاقات زندگی و یا گاهی روزانه نوشت.

هنوز در مورد اینکه هر روز بنویسم یا نه تصمیمی ندارم. شاید هم باهم اینجا نوشتیم ! من و همسرم.

نمیدونم!!!

اگه دوست داشته باشه! چرا که نه؟؟؟